۹ ماه با استرس با ترس گذشت و باز امروز بغض من ترکید و تنهایی را حتی به خدا گله کردم خدا تو میدانی چه زجری داشتم چرا گرفتی خدایا من نمیفهمم این حرفا رو که اگه میموند چی میشد اگه میموند بد میشه این چرت و پرت ها رو نمیفهمم.اگه میموند خدا داده بود خودش محافظش بود .خدایا حکمتت رو نمیدونم ولی این روزها دلم سخت دلتنگ است.
این روزا باز هم بهترم با نبودنت کنار اومدم .نه اینکه دوستت نداسته باشم .چرا تو هرلحظه که فک کنی من یادتم و دوستت دارم.من تو رو از دست ندادم .من همیشه بودنت کنارم رو حس میکنم .من فقط به این نتیجه رسیدم که باید زندگی کرد با هر سختی که هست .من ادامه میدم چون ادم ها باید درست زندگی کنند
درباره این سایت